[ تَ حْ دَ ] (مص مرکب) چیزی را به کسی سپردن و دادن. (ناظم الاطباء). مقابل تحویل گرفتن.
لغتنامه دهخدا
۱. کسی که پول یا چیز دیگر به او تحویل داده شود که نزد خود نگاه دارد و موقع لزوم تحویل بدهد. ۲. (بانکداری) مٲمور دریافت و پرداخت پول در بانکها و مؤسسات مالی.
فرهنگ فارسی عمید
[ تَ حْ شُ دَ ] (مص مرکب) واقع شدن خورشید در محاذات حمل. (ناظم الاطباء). تحویل سال. انتقال آفتاب به حمل. رجوع به تحویل سال شود. || سپرده شدن. (ناظم الاطباء).
واگذاری منطقه یا ساختمانی که جُرم در آن روی داده است، به مالک یا فرد مسئول، پس از به پایان رسیدن بررسیهای پلیس [علوم نظامی]
واژههای مصوب فرهنگستان
تحویل داده از یک منبع به یک مقصد [مهندسی مخابرات]
(~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) کسی که پول یا چیز دیگری به وی سپرده شود تا در موقع لزوم از او بگیرند.
فرهنگ فارسی معین
اجازۀ صاحب یا ناخدای کشتی مبنیبر تحویل باری که کرایۀ فرست آن پرداخت شده است [حملونقل دریایی]
اجازۀ صاحب یا ناخدای کشتی مبنیبر تحویل باری که کرایۀ فرست آن پرداخت شده است [حملونقل ریلی]
برنامهای که در آن موعد واگذاری تحویلیهای پروژه برای بهرهبرداری پیشبینی شده است [مدیریت - مدیریت پروژه]
[ زِ تَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) روزی که در آن آفتاب در برج حمل داخل میشود. (ناظم اطباء). نوروز.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.