۱. حاصل کردن؛ فراهم آوردن؛ بهدست آوردن. ۲. درس خواندن؛ دانش آموختن.
فرهنگ فارسی عمید
[ تَ ] (ع مص) غوره کردن خرمابن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || شکوفهٔ زرد آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). || ...
لغتنامه دهخدا
[ تَ لِ بِ طَ / طِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) به اصطلاح اهالی هند، حسابی که در آن عمل مالیات به سرکار نموده شود. (ناظم الاطباء).
[ تَ کَ دَ ] (مص مرکب) فراهم آوردن و جمع کردن و اندوختن و بدست آوردن و حاصل کردن و کسب کردن. (ناظم الاطباء): نبینی که به اندک مایه رنجی که بردم چه مقدار تحصیل راحت کردم؟ (گلستان). || جم ...
[ تَ کَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب) شخص عالم و با قاعده درس خوانده. (فرهنگ نظام).
کسی که مٲمور جمع کردن طلبها و درآمدهای یک اداره یا بنگاه است.
[ تَ ] (حامص مرکب) شغل تحصیلدار. (ناظم الاطباء). عمل تحصیلدار. وصول مالیات و عوارض و امثال آن.
(رِ غُ تَّ) [ ع. ] (اِفا.)کسی که دورة درس ی معینی را به پایان رسانده باشد.
فرهنگ فارسی معین
ویژگی آنکه تحصیلات خود را در رشتهای به پایان رسانیده.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.