گیرانده
معنی
[ دَ / دِ ] (ن مف) مقیدشده. اسیر
گرفتار و به پای حساب آمده و قیدشده تا از
او تحصیل زر کنند. (بهار عجم) (آنندراج).
کسی که او را به اجبار جلب کنند تا مالیات
بپردازد:
زان پیش که یک خطا ببیند از ما
ما را به دو دیو راهزن گیرانده.
ملاطغرا (از آنندراج).
|| پیوندساخته. ملحق کرده. جزو متصرفی
خویش قرار داده :
شاهی که زمین را به زمن گیرانده
دنبالهٔ چین را به ختن گیرانده.
ملاطغرا (از آنندراج).
|| فروزان ساخته. افروخته. مشتعل
گردانیده: هیزم یا زغال را گیرانده است؛
افروخته و مشتعل ساخته است.