۱. باطل بودن؛ نادرست بودن. ۲. (حقوق) ازبین رفتن؛ بیاعتبار شدن. ۳. [قدیمی] نابودی؛ هلاکت.
فرهنگ فارسی عمید
[ خَ طْ طِ بُ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) علامتی که برای بطلان امری میباشد. خطی برای بطلان چیزی روی آن کشند: صوفی بیا که خرقهٔ سالوس برکشیم این نقش زرق را خط بطلان بسر کشیم. حافظ.
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.