[ بَ/ بِ لَ ] (ع اِمص) بیکاری و کاهلی و معطلی. (ناظم الاطباء). بیکار و معطل بودن. (غیاث). بیکاری و هزل. (فرهنگ نظام): جز یاد دوست هرچه کنی عمر ضایع است جز سرّ عشق هرچه بگویی بطالت است. سعد ...
لغتنامه دهخدا
[ بَ لَ ] (ع اِ مص) شجاعت و دلیری. (ناظم الاطباء). دلیری. (غیاث) (فرهنگ نظام). مردانگی : خان مزبور از راه بِطالت اظهار بَطالَت نمود. (درهٔ نادره چ ۱۳۴۱ هـ . ش. انجمن آثار ملی ص ۴۰۰).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.