۱. گستردن؛ گسترانیدن؛ فراخ کردن؛ وسعت دادن؛ فراخی؛ وسعت. ۲. شرح؛ تفضیل.
فرهنگ فارسی عمید
[ بِ / بُ / بَ سُ ] (ع ص، اِ) ناقه ای که بچهٔ وی را با وی گذارند و باز ندارند، ج، ابساط و بُسُط و بِساط و بضم شاذ است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || یده بسط و بسط مطلق دست او ...
لغتنامه دهخدا
(بَ. دَ) [ ع - فا. ] (مص م.)۱- توسعه دادن.۲- به تفصیل گفتن.
فرهنگ فارسی معین
گستردن، گسترانیدن
فرهنگ واژههای سره
فراخیدن، گسترش دادن، گستردن، گسترانیدن، گستراندن، فراخیدن، پهن کردن، باز کردن
[ بَ ] (ع ص) گوش کلان و پهن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). گوش عظیم عریض. (از اقرب الموارد).
[ بُ سَ ] (اِخ) شهری به اسپانیا از اعمال قرطبه. (دمشقی).
[ بَ ] (اِخ) ابوالعباس احمدبن محمدبن بسطام. رجوع به بسطام (پدر) شود.
[ بَ ] (اِخ) ده مخروبه ای از دهستان خورخورده بخش دیواندره شهرستان سنندج که در ۷۰ هزارگزی باختر دیوان دره و ۱۰هزارگزی مرز ایران و عراق در پیشرفتگی دره شیلر واقع است. (از فرهنگ جغرافیایی ا ...
[ بَ ] (اِخ) (دروازهٔ...) یکی از پنج دروازهٔ شهر استرآباد که در مشرق شهر قرار دارد. رجوع به سفرنامهٔ مازندران و استرآباد رابینو چ ۱۳۳۶ هـ . ش. بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص ۱۰۴ شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.