گلنار
معنی
[ گُ ] (اِخ) نام کنیزکی از کنیزان اردوان
اشکانی. (از فهرست ولف):
که گلنار بد نام آن ماهروی
نگاری پر از گوهر و رنگ و بوی.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص ۱۹۳۰).
فرستادشان نزد گلنار، شاه
بدان تا کند اختران را نگاه
چو گلنار بشنید آوازشان
سخن گفتن از اختر و رازشان...
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص ۱۹۳۲).
سخن چون ز گلنار از آنسان شنید
شکیبایی و خامشی برگزید.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص ۱۳۳۲).
جهانجوی چون روی گلنار دید
همان گوهر سرخ و دینار دید.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم
ص ۱۹۳۳).