معنی

[ گُ خَ ] (ص نسبی) آنکه در گلخن منزل دارد، یا در آنجا به قمار و دیگر ناشایستها میپردازد. تونتاب. گلخن گر: گفتم همی چه گویی ای حیز گلخنی گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی. عسجدی. دهقان بدر گلخنی از لطف هواباز چیند بدل سنبل تر شاخ دخان را. حکیم زلالی (از آنندراج). گلخنئی کرد به شاهی نگاه رفت دلش در دم یکران شاه. میرخسرو (از آنندراج).

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.