معنی

[ گُ نَ / نِ ] (ص) گسن. گشنه. گرسنه : در اراک (سلطان آباد) گوسنه . (از حاشیهٔ برهان قاطع چ معین). گرسنه که در مقابل سیر باشد. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج): چنان کرد هرچند سالار بود که بد گسنه و سخت ناهار بود.اسدی. آن پیر گسنه را که نبود آه در جگر آروغ امتلا زند اکنون ز خوان شکر. کمال (از آنندراج). و رجوع به گرسنه شود.

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.