فرصت و موقع مناسب برای کاری.
فرهنگ فارسی عمید
[ گِ زَ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان قره باغ بخش مرکزی شهرستان شیراز، واقع در ۳۰۰۰۰گزی جنوب خاور شیراز و ۳۰۰۰گزی شوسهٔ شیراز به فیروزآباد و دارای ۱۲ تن سکنه است. این قریه را عباس آباد ن ...
لغتنامه دهخدا
[ گَ زَ ] (اِخ) دهی است از بخش راین شهرستان بم، واقع در ۸هزارگزی شمال باختری راین و ده هزارگزی باختر راه فرعی راین به نی بید. هوای آن سرد و دارای ۳۰۰ تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین م ...
سرمازده؛ سیمکشیده.
[ لَ گَ زَ ] (اِمص مرکب) لب گزه. - لب گزک رفتن؛ گزیدن لب به دندان بعلامت پشیمانی یا اشاره به کسی برای امر بسکوت او.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.