(گَ زَ) (اِ.) زردک، هویج.
فرهنگ فارسی معین
[ گَ زَ ] (اِ) سانسکریت گجر، محتملاً از پارسی ناشی شده زیرا در یکی از مآخذ طبی متأخر آمده... و اشیر یا کاشیر در لهجهٔ قره قلپق (روسیه) نیز به اغلب احتمال از همین لغت فارسی است. در پشتو گج ...
لغتنامه دهخدا
[ گَ زُ رَ / رِ ] (اِ) گیاهی است که آن را سرزیره خوانند. (برهان) (آنندراج). و رجوع به سرزیره شود.
تیرهای از کلمسانانِ غالبا درختی شامل سیزده گونه با برگهای مرکب و میوۀ پوشینۀ نیاممانند [زیستشناسی - علوم گیاهی]
واژههای مصوب فرهنگستان
(گُ زِ دَ) (مص م.) علاج کردن، چاره کردن.
ناگزیر؛ ناچار؛ ضروری: باد همچون آسمان و آفتاب / در نظام کل وجودش ناگزرد (انوری: ۱۳۰).
فرهنگ فارسی عمید
[ نَ زِ دَ ] (مص منفی) چاره و علاج نبودن. (یادداشت مؤلف). - نَگْزِرَد؛ مخفف نگزیرد است، یعنی چاره نباشد و علاجی نیست. (برهان قاطع) (آنندراج).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.