گزانگبین
معنی
[ گَ اَ گُ / گَ ] (اِ مرکب) منّ.
(آنندراج) (زمخشری). طلی باشد که بر برگ
طرفاء نشیند و آن شبیه به شیرخشت است
بدون اینکه مایل به زردی باشد. (بحر
الجواهر). نمی است مانند ترنجبین که بر ورق
طرفاء می افتد. (الفاظ الادویه). شبنمی است
که بر درخت گز و سایر اشجار می نشیند و
مانند ترنجبین منعقد میگردد. هرچه از درخت
بلوط و گز بهم رسد با قوت قابضه میباشد و
بهترین او سفید صاف است که مخلوط به برگ
نباشد و در اول گرم و در خشکی معتدل و
مقوی آلات غذا و تنفس و باقوت مسهله
خصوصاً بیدانگبین و جالی و جهت خشونت
سینه و ضیق النفس حار و سرفه و ریاح
غلیظه دماغ و نزلات نافع، و قدر شربتش تا
ربع رطل. (تحفهٔ حکیم مؤمن). و رجوع به
اختیارات بدیعی و نزهةالقلوب شود.