۱. = گر۳ ۲. کچلی.
فرهنگ فارسی عمید
[ گَ ] (اِ) هر پیمانه را گویند خواه جریب که پیمانهٔ زمین است و خواه گز که زمین و جامه و امثال آن بدان پیمایند و گز کنند و خواه کیله که پیمانهٔ غله است و خواه پنگان که پیمانهٔ ساعت باشد و ...
لغتنامه دهخدا
[ گِ رِ ] (اِخ) استفن. فیزیک دان انگلیسی متولد در لندن. (در حدود ۱۶۷۰ - ۱۷۳۶م.). او امکان استفادهٔ از نیروی برق را در اجسام هادی ارائه نمود و اعمال الکتریکی را از فواصل دور کشف کرد.
[ گِ رِ ] (اِخ) جین . شاهزاده خانم انگلیسی متولد در برادگیت . (۱۵۳۸ - ۱۵۵۹م.). دختر کوچک ماری خواهر هنری هشتم که برخلاف میل و رضای خویش به تاج و تخت انگلستان رسید و تسلیم ماری تودر شد و ...
[ گَ رِ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان جوزم و دهج بخش شهر بابک شهرستان یزد، واقع در ۳۱ هزارگزی شمال شهر بابک و ۱۳ هزارگزی راه جوزم به شهر بابک. هوای آن معتدل، دارای ۵۶ تن سکنه است. آب آنج ...
[ گَ چَ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت، واقع در ۱۴۸ هزارگزی جنوب خاوری کهنوج سر راه مالرو سدیج. منطقه ای کوهستانی و دارای ۴۰ تن سکنه است. (فرهنگ جغرافیائی ای ...
[ گَ رْ ] (اِ) تخته ای باشد از هفت جوش که چون زمانی از ساعت بگذرد و گری که پنگان است در آب نشیند چوبی بر آن تختهٔ هفت جوش زنند تا صدایی کند، مردمان دانند که چه مقدار از روز یا شب گذشته ا ...
[ گِ لِ ] (اِ مرکب) صورت زشت بدترکیب هولناک. (ناظم الاطباء).
در حال گریستن؛ اشکریزان؛ گریهکنان؛ گرینده.
[ گِ رْ ] (نف، ق) گریه کنان. (برهان) (آنندراج). گرینده. باکی. (منتهی الارب): بنوبهاران بستای ابر گریان را که از گریستن اوست این زمین خندان. رودکی. دلخسته و محرومم و پی خسته و گمراه گریان ب ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.