معنی

[ گُ رِ ] (حامص) گرسنگی : بیم آن بود که از گرسنیا و تشنیا بمیرد. (کیمیای سعادت). سهل تستری گوید عمل به اخلاص آن وقت توان کرد که از چهار چیز نترسی: گرسنیا، و برهنیا و درویشی و خواری. (کیمیای سعادت). یکی از انبیا بیست سال به گرسنیا و تشنیا و برهنیا و... مبتلا بود. (کیمیای سعادت).

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.