[ گَ دَ / دِ ] (اِ) (از: گرد (به فتح) +ه،
پسوند نسبت). (حاشیهٔ برهان قاطع چ معین).
خاکهٔ نقاشان باشد و آن زغال سوده است که
در پارچه بسته اند و بر کاغذهای سوزن زده
طراحی کرده مالند تا از آن طرح و نقش بجای
دیگر نشیند و آن کاغذ سوزن را نیز گویند.
(برهان). چربهٔ چیزی که از آن چیزی دیگر
بعینه بردارند. (انجمن آرا). طرح. بیرنک.
|| در تداول مردم خراسان، آفتی است که به
انگور میرسد بدانسان که دانه هایش به گرد
آلوده میشود و سیاه میگردد. در گلپایگان آن
را انگور گرته زده گویند بدانسان که دانه های
انگور ریز و سیاه میماند. || تنبان پهلوانان.
(آنندراج).