[ گُ اَ ] (اِخ) قریه ای است در شش فرسنگی میانهٔ جنوب و مشرق ده بارز است. (از فارسنامهٔ ناصری ص ۲۱۷).
لغتنامه دهخدا
[ گُ دَ ] (مص) گذشتن فرمودن. گذشتن کنانیدن. (ناظم الاطباء). امر کردن به عبور.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.