کوتل
معنی
[ تَ ] (ترکی -مغولی، اِ) کُتَل. تپه.
گردنه. (فرهنگ فارسی معین): از کوتل
کیالان که راهی است در نهایت صعوبت...
روانه شدند. (عالم آرا ص ۵۰۱ از فرهنگ
فارسی معین). و رجوع به کتل شود.
|| علمی که پیشاپیش دسته های عزاداری
ایام محرم و صفر حرکت دهند و آن مرکب
است از چوبی بلند که قسمت فوقانی آن را با
استوانه ای که از پارچه های نخی یا ابریشمی
رنگارنگ پوشانده اند و بر فراز آن
پنجه مانندی نصب و آن را تزیین کنند. و
رجوع به کتل شود. || مرکب سواری
خاص. این لفظ ترکی است. (آنندراج)
(غیاث). || اسب یدکی. اسب یدک. نوبتی.
جنیبت. (یادداشت به خط مرحوم
دهخدا):
شرابی که بر کوتلان بار بود
تلف شد ضرورت که ناچار بود.
نزاری قهستانی (دیوان چ روسیه ص ۶۵).