(اِ کُ) [ فر. ] (اِ.)۱- بازگشت صوت پس از برخورد با مانع به طوری که با صوت ارسالی مخلوط نشود و صدای آن از صدای اول جدا شنیده شود، پژواک (فره).۲- دستگاهی برای پخش صدا که با تکرار منظم صدا آن ر ...
فرهنگ فارسی معین
[ اُ کُ ] (ترکی، اِ) بوم. (شرفنامهٔ منیری).
لغتنامه دهخدا
[ اَکْ ] (ع اِ) جِ کوخ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). جِ کاخ و کوخ، به معنی کازه از نی کلک و مانند آن بی روزن. (آنندراج). و رجوع به کوخ شود.
( اَ ) [ ع. ] (اِ.) جِ کون ؛ هستیها.
[ اَکْ ] (ع اِ) جِ کَون. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جِ کون به معنی مخلوقات و موجودات است و می تواند جمع کائن باشد به معنی پیداشونده. (از آنندراج) (غیاث اللغات). جِ کون به معنی هستیها. و ...
[ اَکْ ] (اِخ) یا اکوان دیو. دیو معروف که با رستم جنگ کرد و کشته شد. (از فرهنگ لغات شاهنامه). نام دیوی که رستم را به دریا انداخته بود و بعد به دست رستم کشته شد. (از برهان): نخسبیده بُد رست ...
اسم: اکوان (پسر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: akvān) (فارسی: اَکوان) (انگلیسی: akvan) معنی: مخلوقات، موجودات، هست شدن ها
فرهنگ واژگان اسمها
[ ] (اِخ) دهی از دهستان رودبار بخش معلم کلایه شهرستان قزوین. سکنهٔ آن ۴۵۰ تن. آب آن از چشمه سار. محصول عمدهٔ آنجا غلات و فندق و ذغال اخته و لبنیات. صنایع دستی زنان گلیم و جاجیم و کرباس ...
[ اَکْ وَ ] (ع ص) بزرگ کاع . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). || کج ساق دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه خورده دستش کج باشد. ...
[ اَکْ وَ ] (اِخ) لقب سنان جد صحابی ابومسلم یا ابوعامر سلمةبن عمروبن سنان الاکوع بن عبداللََّه است که روز جنگ ذی قرود عطفان این کلمه بر زبان می راند: خذها انا ابن الاکوع والیوم یوم الرضع. ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.