[ تَ کِ مَ / مِ ] (از ع، ص، اِ) جِ ترکمان. (ناظم الاطباء). طایفه ای از ترکان که در حدود مرزهای شمال شرقی ایران سکونت دارند. رجوع به ترکمان شود.
لغتنامه دهخدا
[ تَ کِ مِ یِ ] (اِخ) دهی از دهستان تراکمه، در بخش کنگان شهرستان بوشهر است که در ۱۲۳هزارگزی جنوب خاوری کنگان و بر کنار راه فرعی لار به گله دار واقع است. جلگه ای گرمسیر است و ۲۰۰ تن سکنه د ...
[ طَ بَ قَ / قِ یِ کِ مَ / مِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) در تداول امروز، بر خاندانها و گروهی اطلاق میشود که دستگاه دولت و مجلسین را اداره میکنند یا در آنها نفوذ دارند.
(مُ کِ مِ) [ ع. محاکمة ] (مص ل.)۱- با کسی به دادگاه رفتن و برای هم اقامة دعوی کردن.۲- دادرسی.
فرهنگ فارسی معین
با کسی به دادگاه رفتن و بر هم اقامة دعوی کردن؛ دادرسی.
فرهنگ فارسی عمید
[ مُ کَ مَ ] (ع مص) محاکمة. رفتن نزد حاکم برای رفع خصومت و رفع خصومت کردن حاکم. ترافع. مرافعه. به حاکم شدن با. به قاضی رفتن با. خصومت به حاکم بردن فیصله را و دیوان کردن قاضی. به دادگاه ر ...
کشورمداران، فرمداران
فرهنگ واژههای سره
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.