[ سِ کْ کَ / کِ زَ دَ ] (مص مرکب) فلزی را بصورت مسکوک درآوردن. (فرهنگ فارسی معین): زدند سکه پس آنگه بدولت دارا بسی گرفت ازو دهر زیب و زینت و فر. ناصرخسرو. که از پولادکاری خصم خونریز درم را ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.