(~.)۱- (موصول) کلمهای که دو قسمت جمله را به یکدیگر پیوند میدهد.۲- (ادات استفهام) چه کسی ¿ کی ¿
فرهنگ فارسی معین
= کاه۱
فرهنگ فارسی عمید
کوچک؛ خرد.
[ کِ ] (موصول، حرف ربط، ادات استفهام) «که» از نظر لغوی به معانیِ کس، کسی که، و مرادف «الذی» و «التی» عربی و جز اینهاست و برحسب موارد استعمال گوناگون آن در دستور زبان فارسی گاه موصول و گاه ح ...
لغتنامه دهخدا
[ کَ هْ ] (اِ) مخفف کاه. (فرهنگ رشیدی). مخفف کاه است که اسبان و شتران و گاوان خورند. (برهان) (آنندراج). کاه و تبن. (ناظم الاطباء): کاهی است تباه این جهان ولیکن کَهْ پیش خر و گاو زعفران ا ...
[ کِ هْ ] (ص) به معنی کوچک باشد. (برهان). به معنی کوچک. ضد «مِه» که بزرگ است، و کهین و کهینه و کهتر بر این قیاس و کهان جمع. (آنندراج). مردم خرد و کوچک، مقابل «مه» که مردم بزرگ باشد. ج، کهان ...
[ کِ ] (اِخ) که و نواحی، از طوایف ناحیهٔ مکران و مرکب از ۳۰۰۰ خانوار است. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص ۱۰۰).
[ کُ هْ زَ دَ ] (مص مرکب) در تداول عامه، سرفهٔ بسیار کردن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
[ کَ هْ خوا / خا ] (نف مرکب) کاه خوار. که کاه خورد. که خوراک وی کاه باشد چون اسب و استر و دیگر ستوران : ز علم بهرهٔ ما گندم است و بهر تو کاه گمان مبر که چو تو ما ستور که خواریم. ناصرخسرو.
[ کُ هْ نَ وَ ] (نف مرکب) کوه نورد. کوه پیما. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوه نورد شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.