(کِ یا کُ نِ) [ په. ] (اِ.)۱- معبد یهودیان (خصوصاً).۲- عبادتگاه، کافران (عموماً).
فرهنگ فارسی معین
= کنش
فرهنگ فارسی عمید
[ کِ نِ تَ / تِ ] (اِ) کنشت : که گبر و ترسا و جهود و بت پرست روا نمی دارد که آتشکده و کلیسیا و کنشته و بتخانه را رنجی رسد. (راحة الصدور راوندی).
لغتنامه دهخدا
[ کَ نَ ] (اِ) غوره باشد که انگور نارسیده است و به عربی حصرم خوانند. (برهان). غوره را گویند و آن را به تازی حصرم خوانند. (فرهنگ جهانگیری). اسم فارسی حصرم است. (فهرست مخزن الادویه). غورهٔ ...
[ کِ نِ ] (ص نسبی) منسوب به کنشت : بتی رخسار او همرنگ یاقوت میی بر گونهٔ جامهٔ کنشتی. دقیقی (از احوال و اشعار رودکی ج ۳ ص ۱۲۷۷). سخن دوزخی را بهشتی کند سخن مزگتی را کنشتی کند. (از فرهنگ ا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.