( اِ ) [ ع. ]۱- (مص ل.) روی آوردن، پیش آمدن.۲- روی آوردن بخت.۳- (اِمص.) نیکبختی، بهروزی.۴- (اِ.) بخت، طالع.
فرهنگ فارسی معین
[ اِ ] (اِخ) عباس اقبال آشتیانی. محقق و مورخ ایرانی. (ولادت ۱۳۱۴ هـ . ق. و وفات ۱۳۳۴ هـ . ش.). وی در آغاز جوانی شاگرد درودگر بود و سپس به تحصیل پرداخت و دورهٔ دارالفنون را بپایان رسانید و ...
لغتنامه دهخدا
[ اِ لی یَ ] (اِخ) دهی جزء دهستان افشاریهٔ ساوجبلاغ بخش کرج شهرستان تهران دارای ۱۱۸ تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا بنشن، چغندر قند، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ ...
اسم: امیراقبال (پسر) (عربی) (تلفظ: a.-eqbāl) (فارسی: اميراقبال) (انگلیسی: amir-eghbal) معنی: ترکیب دو اسم امیر و اقبال ( فرمانروا و خوشبختی )، پادشاه نیکبخت، حاکم بهروز و خوشبحت، امیر دارای ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ ] (اِخ) از طسوج و ناحیهٔ رودآیان. (تاریخ قم ص ۱۱۳).
بلند بخت
فرهنگ واژههای سره
نیکبخت
= خوششانس
فرهنگ فارسی عمید
[ خوَشْ / خُشْ اِ ] (ص مرکب) سعید. خوشبخت. خوش طالع. خوش نقش. نیک اختر.
[ کَ تَ اِ ] (اِخ) دهی است از دهستان اردوغش بخش قدمگاه شهرستان نیشابور و ۲۶۶ تن سکنه دارد. محلی کوهستانی و معتدل است. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات، بنشن، و شغل مردم زراعت و گله داری اس ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.