[ اَ لَ مُدْ دَ لَ ] (اِخ) رجوع به خلیل ثقفی شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ لَ ] (اِخ) وزیر سلطان محمدبن ملکشاه و معروف به اعلمی درگزینی بوده. (از معجم البلدان).
[ اُ عَ لَ ] (اِ مرکب) پارهٔ دزدیدهٔ خیاط. - استاعلم کردن؛ دزدیدن خیاط، قسمتی از جامهٔ نابریده را. رجوع به استادعلم شود.
در مقام شک و تردید در درست یا نادرستی گفته و مطلبی گفته میشود. * اللـهاعلم بالصواب: خدا داناتر است به حق و راستی.
فرهنگ فارسی عمید
[ اَلْ لا هُ اَ لَ ] (ع جملهٔ اسمیه) یا واللََّه اعلم. خدا داناتر است. در مورد تردید آرند.
[ عَ لَ رَ کَ دَ ] (مص مرکب) آن است که کسی را از فوج دشمن گرفته زیر علم خود بطریق شگون گردن میزنند والاّ زیر علم دو گوسپند ذبح میکنند. (غیاث اللغات).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.