کلفت
معنی
[ کُ لُ ] (ص) درشت و ناهموار را
خوانند. (برهان). گنده و درشت و ناهموار.
(غیاث). زشت و ناهموار. (آنندراج). ضخیم.
ستبر. (فرهنگ فارسی معین). در تداول عامه،
ضخیم. ضخم. حجیم. سطبر. زَفت. هنگفت.
تناور. قطور. مقابل نازک. (یادداشت به خط
مرحوم دهخدا). و رجوع به پوست کلفت،
سبیل کلفت، کمر کلفت، گردن کلفت، لب
کلفت شود. || در تداول عامه، درشت.
خشن. (فرهنگ فارسی معین). سخن درشت.
دشنام. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- حرف کلفت؛ سخن زشت و درشت
ناخوشایند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کلفت بار کسی کردن؛ دشنام یا سخنهای
درشت بدو گفتن. (یادداشت به خط مرحوم
دهخدا).
- کلفت پران؛ کلفت گو. در تداول عامه،
آنکه سخنان درشت و خشن گوید. (یادداشت
به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیب بعد
و ترکیب کلفت گو شود.
- کلفت پراندن؛ به بزرگتر و شریف تر از
خودی سخنان درشت و کنایات زشت گفتن.
(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به
ترکیب قبل و بعد شود.
- کلفت پرانی؛ چگونگی کلفت پران.
کلفت گویی. (یادداشت به خط مرحوم
دهخدا). و رجوع به دو ترکیب قبل شود.
- کلفت گفتن؛ در تداول عامه، سخنان
درشت و توهین آمیز گفتن. (فرهنگ فارسی
معین). سخنان زننده گفتن. سخنان درشت و
خشن گفتن. دشنام گفتن. (یادداشت به خط
مرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیبات قبل
شود.
- کلفت گو؛ آنکه کلفت گوید. کلفت پران.
(از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع
به کلفت پران شود.
- کلفت گوی. رجوع به ترکیب قبل شود.
- کلفت گویی؛ چگونگی کلفت گوی.
(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلفت
پرانی. و رجوع به کلفت گو و کلفت پرانی
شود.
- کلفت و زمخت؛ از اتباع است. سخن
درشت و دشنام. (یادداشت به خط مرحوم
دهخدا).
- کلفت و زمخت گفتن. رجوع به کلفت
گفتن و ترکیب قبل شود.
|| بلند و جهوری (در آواز): صدا کلفت.
(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || در
تداول عامه، متمول. ثروتمند: مرد کلفتی
است. (فرهنگ فارسی معین).