[ اِ تِ ] (ع مص) آفت رسیدن به زن از جن یا بیماری که مانع از وطی آن گردد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). یقال: اعترض من امرأته، با صیغهٔ مجهول؛ یعنی عارضهٔ بیماری از جن به زن رسید که مانع از ...
لغتنامه دهخدا
[ اِ تِ ضِ اَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) مقابل اعتراض عارضی و اعتراض طاری؛ اعتراض که مستقیم و بدون واسطه انجام گیرد. اعتراضی که به اصالت و بذات روی دهد. و در اصطلاح حقوقی، عبارت است از اعتراض ...
اعتراض فرد یا افراد بازندۀ انتخابات به نتیجۀ اعلامشده یا روند برگزاری انتخابات و تقاضای رسیدگی به آن [حقوق]
واژههای مصوب فرهنگستان
استفاده از اینترنت برای اعتراض به دستمزد و شرایط کار و محصولات نامطلوب و سیاستهای زیستمحیطی یک سازمان [رایانه و فنّاوری اطلاعات]
خرده پذیر
فرهنگ واژههای سره
[ اِ تِ کَ دَ ] (مص مرکب) عیب کسی کردن. و انگشت به چیزی نهادن و گذاشتن و انگشت به در چیزی کردن و حجت گرفتن و حرف در کار کسی کردن و ناخن زدن و ناخن یکدیگر زدن و ناخن بهم زدن از مترادفات آ ...
[ اِ تِ ] (ع اِ) جِ اعتراض. (ناظم الاطباء). خرده گیریها. بحث ها. ایرادها. عیب جوییها. (یادداشت های مؤلف). و رجوع به اعتراض شود.
انتخاباتی که فرد یا افراد بازنده به نتیجۀ اعلامشدۀ آن اعتراض داشته باشند [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
[ بِ لِ اِ تِ ] (ص مرکب) اعتراض پذیر. || (اصطلاح حقوق) حکمی که بتوان بدان اعتراض کرد. هر حکمی که غیاباً از دادگاه بخش یا شهرستان صادر شده باشد. احکام و قرارهائی که غیاباً صادر شده باش ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.