[ کُ ] (اِ) کلیدان. کلون. بست پشت در. کلندان. چوب پشت در. قسمتی از چوب بر پشت درزده که بدان در را محکم کنند تا کس نتواند بدرون آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به قزوینی کلیدان. (فرهنگ فارس ...
لغتنامه دهخدا
[ کِ ] (اِ) کلیدان و آن بست و بند درهای باغ و طویله و امثال آن باشد. (برهان) (ناظم الاطباء).
[ کَ ] (اِخ) (کالان) دهی از دهستان اوزومدل است که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و ۳۳۷ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان دره صیدی است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و ۴۳۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
مطالعۀ هواشناختی بزرگمقیاس، معمولا برای منطقۀ جغرافیایی وسیع یا قاره یا حتی کل کرۀ زمین [علوم جَوّ]
واژههای مصوب فرهنگستان
اقلیم یک منطقۀ جغرافیایی وسیع در حد بخشی از یک قاره یا کل آن به طول چند صد تا چند هزار کیلومتر [علوم جَوّ]
مطالعۀ کلاناقلیم [علوم جَوّ]
زمینلرزهای با بزرگی برابر یا بزرگتر از 7 [ژئوفیزیک]
آرایش مدخلها در مجموعههایی مانند فرهنگها و اصطلاحنامهها [اصطلاحشناسی]
[ کَ شِ کَ ] (ص مرکب) بزرگ شکم. (ناظم الاطباء). بزرگ شکم. شکم گنده. بطین. بطن. مبطان. منفوخ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجوف. طحامر، اعجز. (منتهی الارب). رجوع به شکم و کلان شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.