(کَ لَ یا لِ) [ ع. کلالة ] (اِ.) کسی که نه فرزند دارد نه پدر.
فرهنگ فارسی معین
۱. = کاکل: نسیم در سر گل بشکند کلالهٴ سنبل / چو از میان چمن بوی آن «کلاله» برآید (حافظ: ۴۷۶). ۲. (زیستشناسی) قسمت بالای مادگی گل؛ برجستگی یا رشتههای بالای مادگی گیاه.
فرهنگ فارسی عمید
[ کُ لَ / لِ ] (اِ) موی پیچیده را گویند و به عربی مجعد خوانند و بمعنی کاکل. (برهان). بمعنی زلف پیچیده که به عربی مجعد خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج). موی پیچیده و بمعنی زلف نیز آمده و به کاف ...
لغتنامه دهخدا
[ کَ لِ ] (اِخ) دهی از دهستان منجوان است که در بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع است و ۱۳۶ تن سکنه دارد. در دو محل بفاصلهٔ یک هزار گز بنام کلالهٔ بالا و کلالهٔ پائین معروف و سکنهٔ کلالهٔ با ...
[ مُ / مِ کُ لَ / لِ ] (ص مرکب) مشکينخط. مشکينکمند. از اسمای معشوق است. (بهار عجم) (آنندراج).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.