۱. [جمعِ طَرَف] = طَرَف ۲. [جمعِ طَرف] [قدیمی] = طَرف
فرهنگ فارسی عمید
[ اِ ] (ع مص) نو آوردن. (منتهی الارب) (آنندراج). چیزی نو آفریدن. (تاج المصادر بیهقی). اطراف مرد؛ طرفه، یعنی تازه و نو آوردن وی. (از اقرب الموارد). طرفه آوردن. (تاج المصادر بیهقی). نو و خ ...
لغتنامه دهخدا
[ اِطْ طِ ] (ع مص) نو خریدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزی نو گرفتن از مال و هرچه باشد. (آنندراج). چیزی نو کردن. (زوزنی). تازه خریدن چیزی را. (از اقرب الموارد).
[ اَ ] (ص نسبی) مردم اطرافی؛ مردم رهگذر و مردم بیگانه و غیرآشنا و ناشناس. (ناظم الاطباء). اجنبی. غریب. ج، اطرافیها، و اطرافیها را در تداول عامه بر ملتزمان و ملازمان و نزدیکان کسی اطلاق کنند ...
[ اَ فی یَ ] (اِخ) نام فرقه ایست از فرق اسلام. (آنندراج). فرقه ای باشند که اهل اطراف را در آنچه از شریعت نشناسند معذور دارند. و در اصول عقاید با اهل سنت موافقند. (از تعریفات جرجانی). اطرافی ...
[ مِ عُلْ اَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آنچه یا آنکه در آن رعایت جانبها شده باشد، چنانکه در هیچ قسمتی اهمال نشده باشد. در بردارندهٔ همهٔ جوانب. || (در فضل) جامع بودن؛ کمال فضل را داشتن. ...
اسم: خاطرافروز (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: khater-afruz) (فارسی: خاطرافروز) (انگلیسی: khater-afruz) معنی: روشن کننده خاطر، شادی بخش، خاطر ( عربی ) + افروز ( فارسی ) شادی بخش ...
فرهنگ واژگان اسمها
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.