[ اَ ] (ع اِ) جِ سَقَط. متاعها و رختهای زبون و پست.
لغتنامه دهخدا
[ اِ ] (ع مص) افکندن. (ترجمان القرآن سید جرجانی). بیفکندن. (تاج المصادر بیهقی) (مؤید الفضلاء) (زوزنی). انداختن. (غیاث). مساقطة. (زوزنی). انزلاق. برافکندن : حل و عقد و اثبات و اسقاط بدو باش ...
[ اِ ] (اِخ) اسکاترُن. یکی از شهرهای اسپانیا نزدیک زائدة. رجوع به حلل السندسیة تألیف شکیب ارسلان ج ۲ ص ۱۹۷ شود.
هیچکاره، ناکام، ناکارآمد، دورافکندنی
فرهنگ واژههای سره
سانحهای که در پی آن هواگَرد اسقاطی به شمار آید [حملونقل هوایی]
واژههای مصوب فرهنگستان
شناوری که از رده خارج شده است؛ در گذشته، گاه از اینگونه شناورها بهعنوان انبار در کنار اسکله یا لنگرگاه استفاده میکردهاند [حملونقل دریایی] ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.