کس بودن؛ انسان بودن؛ باشخصیت بودن.
فرهنگ فارسی عمید
[ کُ سْ یْ ] (ع اِ) مؤخره و پایین هرچیزی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مؤخر سرین. ج، اکساء. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). - رکب کسیه؛ رکب اکساءه، بر گردن او افت ...
لغتنامه دهخدا
[ کُ سا ] (ع اِ) جِ کِسوَة و کُسوَة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به کسوة شود.
[ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان چایپار بخش قره ضیاءالدین شهرستان خوی، دره و معتدل است و ۳۱۳تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ کُ سَ / کَ ] (ع ص) برجا مانده و لنگ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). سنگین در دست و پای و دور رفتن چنانکه یک پای بر زمین کشد. (از اقرب الموارد). رجوع به کسح شود.
[ کُ سَ ] (اِخ) نام کوهی بلند مشرف بر منتهای دریای عمان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). یاقوت گوید: کُسَیْر و عُوَیْر مصغر کسیر و عویر دو کوهند مشرف بر اقصای دریای عمان دشوارگذار و سخت پناه ...
[ کُ ] (اِ) گسیل. رجوع به گسیل شود. در فرهنگ ناظم الاطباء به این کلمه (با کاف تازی) معانی نامزد و منتخب شده و روانهٔ سفر و دفع و طرد داده شده است.
[ کِ سْ سی لا ] (ع اِ) یک نوع پوست درختی داروئی. (ناظم الاطباء).
(مُ) [ انگ. ] (اِ.) داروی ضد باکتری از دسته پنی سیلینها.
فرهنگ فارسی معین
حالت حساسیت شدید که به سبب ورود یک پروتئین خارجی در بدن در موقع تزریق واکسن و سرم در بدن بروز میکند و پس از چند روز واکنش شدید و خطرناک ایجاد میشود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.