(کِ) (اِ.)۱- تنگی چیزی.۲- (عا.) انسان یا جانوری که به کنجی خزیده و در خود فرو رفته باشد.
فرهنگ فارسی معین
سوختن الیافی مانند پشم و مو که بوی خاصی ایجاد میکند. * کز کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] خود را جمع کردن و در خود فرورفتن.
فرهنگ فارسی عمید
[ کَ ] (اِ) نوعی از ابریشم کم قیمت که قز معرب آن است. (آنندراج). ابریشم خام. (ناظم الاطباء). ابریشم کم بها. کژ. کج. قز. (فرهنگ فارسی معین). معرب قز و آن نوعی از ابریشم است. (فهرست مخزن الاد ...
لغتنامه دهخدا
[ کَ زز ] (ع ص) مرد تند. ج، کُزّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خشک منقبض. (از اقرب الموارد). - جمل کز؛ سخت شدید. (از اقرب الموارد). - ذهب کز؛ زر سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاط ...
[ کِ ] (اِ) بوی پشم و پر سوخته. بوی سوختگی پشم و پر و ابریشم و مانند آن. (یادداشت مؤلف). رجوع به کز خوردن شود. || حالت سوختن پر یا پشم و بوی از آن برخاستن. رجوع به کز دادن شود.
[ کِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب) سوختن پشم و پرز پارچه های پشمی و موی سر و مانند آن. رجوع به کز دادن و کز شود.
[ کَ ] (اِ) قَزّاق. (یادداشت مؤلف). رجوع به قزاق شود.
[ کَ خِ ] (اِخ) قزاقستان. (یادداشت مؤلف). رجوع به قزاق و قزاقستان شود.
[ کَ / کِ ] (اِ) جامهٔ کهنه را گویند. (برهان) (آنندراج).کراد. (آنندراج) (انجمن آرا). کراده. (برهان). رجوع به کراد و کراده شود.
[ کَ زْ زا ] (اِخ) یکی از دهستانهای سه گانهٔ بخش آستانه شهرستان اراک است. این دهستان میان دهستان قره کهریز و دهستان سربند قرار گرفته و تقریباً در وسط آستانه واقع شده است. هوایش سردسیر و سال ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.