[ اُ دَ ] (اِ) نوعی از طیور آبی دارای پنجه هائی که توسط غشائی به یکدیگر متصل اند و با نوکی که در جوانب دارای صفائح عرضی است و آن از طیور اهلی است و گوشت آن حلال است. اقسام آن در مازندران و ...
لغتنامه دهخدا
اسم: اردک (دختر) (فارسی) معنی: دختر یزگرد سوم پادشاه ساسانی
فرهنگ واژگان اسمها
گونهای از تیرۀ اردکیان و راستۀ غازسانان با جثهای نسبتا کوچک و منقاری کوچک با قاعدۀ ضخیم و نسبتا خمیده [زیستشناسی - علوم جانوری]
واژههای مصوب فرهنگستان
اسم: اردکام (پسر) (فارسی) (تلفظ: ardkām) (فارسی: اَردکام) (انگلیسی: ardkam) معنی: آرزوی پاک و مقدس، مقدس کام، کام پاک، مراد و قصد درست و مقدس
[ اَ دَ ] (اِخ) دهی از نواحی یزد. (برهان) (جهانگیری). مؤلف مرآت البلدان گوید: اردکان قصبهٔ معتبری است از توابع یزد در دو منزلی آن براه اصفهان، آب و هوای آن خوب و مردمش عاری از صنعت نیستند ...
[ دُ اُ دَ ] (ص نسبی) قسمی زدن زلف مردان از پشت سر. نوعی پیرایش زلف در پشت گردن. (یادداشت مؤلف).
[ عَ یِ اَ دَ ] (اِخ) ابن حسین اردکانی شیرازی (علی رضا...)، مشهور به تجلی. رجوع به علی رضا (ابن حسین...) شود.
[ ضِ لِ اَ دَ ] (اِخ) شیخ محمدحسین. از اعاظم فقهای عهد ناصرالدین شاه که در سال ۱۳۰۲ یا ۱۳۰۵ هـ . ق. در کربلا درگذشته است. (از ریحانة الادب ج ۱ ص ۵۹).
[ دِ ] (اِخ) هیپولیت ریوای مشهور به آلن نویسندهٔ فرانسوی متولد در لیون (۱۸۰۴ -۱۸۶۹ م.). مؤلف «کتاب ارواح» و «کتاب مدیوم ها».
(دِ) کارتی که در آن تعداد و تاریخ ورود و خروج کالای معینی به انبار ثبت شود.
فرهنگ فارسی معین
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.