( اِ) [ ع - فا. ] (ص نسب.)۱- منسوب به اداره، وابسته به اداره.۲- آن که در اداره کار کند.
فرهنگ فارسی معین
وضعیت استقرار سامانههای راداریِ دشمن [علوم نظامی]
واژههای مصوب فرهنگستان
بررسی ترتیبات لازم در امور تدارکات و ترابری و تخلیه و دیگر موارد اداری که فرمانده یا ستاد انجام میدهد [علوم نظامی]
جهتی که بخشی از هدایت ناوبری راداری محسوب میشود [علوم نظامی]
← نشانفرست راداری [حملونقل دریایی]
← نشانفرست راداری [حملونقل هوایی]
دیدبانی و مشاهدۀ فرایند پرواز هواگرد رادارشناخته بر روی رادار سامانۀ ناوبری [حملونقل هوایی]
دستگاهی شامل یک آنتن رادار بزرگ و تجهیزات وابسته به آن که در نجوم راداری به کار میرود [نجوم رصدی و آشکارسازها]
وضعیتی که در آن موقعیت یک هواگرد بر روی صفحۀ رادار مشاهده و شناسایی میشود [حملونقل هوایی]
یکی از انواع خدمات راداری که در آن هواگردهای درحالِپرواز را براساس حداقل فاصلۀ مقررشده فاصلهبندی میکنند [علوم نظامی]
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.