[ اِ ] (ع مص) اجزاء سکین؛ دسته کردن کارد را. (منتهی الارب). کارد را دسته کردن. (تاج المصادر). || اَجزی کذا عن کذا؛ نائب غیر و کافی کسی شد. (منتهی الارب). کفایت کردن. (تاج المصادر). || ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ ] (ع اِ) جِ جزء و جزو. پاره ها. بهره ها. بخش ها: کجا کل آمده باشد چه باشد قیمت اجزا. قطران. شوهر زن را میکشت و میجوشانید و به اجزاء و اعضاء او تزجّی و تغذّی میکرد. (ترجمهٔ تاریخ یمی ...
[ اِ ] (ع مص) ناشکیبا گردانیدن. (منتهی الارب). بر جزع و زاری داشتن کسی را. || باقی گذاشتن بقیه را: اجزع جذعةً. (منتهی الارب).
[ اِ ] (ع مص) ریش کردن پالان، کوهان شتر را. (منتهی الارب). || بسیار دادن. || اجزال عطا؛ اکثار بخشش. (منتهی الارب). تمام کردن عطا. (تاج المصادر) (زوزنی).
[ اَ یِ شِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) رجوع به اجزاءِ شعر شود.
مؤلفهها یا فعالیتهای تشکیلدهندۀ گشت|||متـ . مؤلفههای گشت tour components [گردشگری و جهانگردی]
واژههای مصوب فرهنگستان
زبونانه، با فروماندگی، با درماندگی، با بیچارگی
فرهنگ واژههای سره
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.