نعمتها؛ نیکوییها.
فرهنگ فارسی عمید
(فرانسوی، حرف اضافه) در کلماتی که از فرانسه در زبان ما داخل شده چون و مانند و مطابق باشد، چون: آلافرانک، آلانگله، آلاتورک، آلاگارسن و آلامد. لیکن دو کلمهٔ آلاپلنگی به معنی منقش بخالهای ...
لغتنامه دهخدا
(ص) آل. سرخ نیمرنگ. پشت گلی. و در فرهنگها بیت ذیل برای این معنی شاهد آمده است، لیکن صریح در مدعا نیست : چو چشم ابر شد آلا و روی گل ناری در آبگون قدح افکن شراب گلناری. منصور شیرازی. || (ا ...
(ع اِ) جِ آلت. افزارها. ابزارها. ادوات. سازوبرگ. ساز. ساختگی ها. اسباب. سامان : سکندر بیامد بدشت نبرد همه خواسته سربسر گرد کرد ز تخت و ز خرگاه و پرده سرای ز فرش و ز آلات و از چارپای.فردوسی ...
توسریخورها، بیدستوپاها
فرهنگ واژههای سره
مَنگاَبزار
[ جِ ] (ترکی، اِ) آلاچیق. نوعی از خیمه که از جامهٔ سطبر و گنده کنند. || کلبه ها که به صورت خیمه های تاتار باشد.
هشدار، هراس، هَراس، سُرنای آمادهباش، زنهار، ترس، بیم، آمادهباش، آژیردن، آژیر
(اِخ) نام خُرّه ای در ناحیهٔ ولوپی بسوادکوه مازندران. || نام قریهٔ بزرگ این خُرّه.
سردهای بزرگ از آلالهایان با حدود 600 گونۀ غالبا علفی چندساله یا گاهی یک یا دوساله که دارای گلهای زرد براق یا سفید یا بهندرت قرمز هستند [زیستشناسی - علوم گیاهی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.