فروپوشیدن
معنی
[ فُ دَ ] (مص مرکب) به تن
کردن. پوشیدن :
چون برآهنجی شمشیر و فروپوشی درع
پشت روی سپهی، اصل فروع ظفری.
فرخی.
|| نهفتن و پنهان کردن و مخفی ساختن.
(ناظم الاطباء):
ور کریمی دو صد گنه دارد
کرمش عیبها فروپوشد.سعدی (گلستان).
رجوع به پوشیدن شود.