(حرف اضافه) کلمه ای بمعنی «با» باشد.
(برهان) (ناظم الاطباء). مانند: فا او گفت، فا او
رفت؛ یعنی با او گفت و با او رفت. (برهان).
|| گاهی بمعنی «به» بکار میرود مانند: «فا
او داد»؛ یعنی «به او داد». (برهان). یا
«فارسم» بجای «برسم»:
سیمرغ وار گوشه نشینم نه چون مگس
بنشینم از حریصی، هر جا که فارسم.
کمال الدین اسماعیل.
جادوی کمپیر از غصه بمرد
روی و موی زشت فا مالک
سپرد.مولوی.
|| (پیشوند) بجای پیشاوند «وا» نیز بکار
میرود، مانند فاداشتن بمعنی واداشتن. (ناظم
الاطباء).