[ غُ لَ جِ اَ ] (معرب، اِ مرکب) رجوع به غلیجن و پودنه شود.
لغتنامه دهخدا
[ غَ جَ ] (اِخ) غلیزه. قومی در افغانستان. رجوع به غلیزه و غلچه (اِخ) شود.
[ غِ غِ ] (اِ مرکب) آنجا که چون بپرماسند آدمی را غلغلک افتد. غلغلیجگه. رجوع به غلغلیجگه شود.
[ غِ غِ گَ هْ ] (اِ مرکب) کف پای یا دست یا زیر بغل که با خارش و شخودن کس دیگری آدمی را خنده افتد. غلغلیجگاه : چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست که برسکیزد چون من فروسپوزم بیش چنان بدانم ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.