[ گِ تَ ] (ص لیاقت) درخور گریستن. لایق گریستن. رجوع به گریستن شود.
لغتنامه دهخدا
[ نِ گَ تَ ] (مص مرکب) بازنگریدن. بازدید کردن. نگاه کردن. توجه کردن. بررسی کردن. رسیدگی کردن: پس از برافتادن آل برمک جریده ای کهن بود نزد من، بازنگریستم در ورقی دیدم نبشته : بفرمان امیرال ...
[ رَ / رِ نِ گَ تَ ] (مص مرکب) دقیق نگاه کردن. (فرهنگ رازی).
۱. نگریستن؛ نگاه کردن؛ نظرکردن. ۲. [مجاز] دقت کردن.
فرهنگ فارسی عمید
(~. نِ گَ تَ) (مص ل.)۱- به پایین نگاه کردن.۲- تنگ چشم بودن.
فرهنگ فارسی معین
[ نِ گَ تَ ] (مص مرکب) بازنگریستن. به دقت نگریستن. (ناظم الاطباء).
[ وَ نِ گَ تَ ] (مص مرکب) نگریستن. دقت کردن. توجه کردن. (فرهنگ فارسی معین): هرکس از شما می بازرگانی کند، یکی ورنگرید تا خود به چه بازرگانی می کنید. (فرهنگ فارسی معین از کشف الاسرار ج ۱ ص ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.