[ عَ مْ رْ ] (اِخ) ابن عاص بن وائل سهمی قرشی، مکنی به ابوعبداللََّه. از دُهات عرب. وی ابتدا از دشمنان سرسخت اسلام بود، سپس اسلام آورد و از جانب پیغمبر (ص) به فرماندهی در چند غزوه فرستاده ش ...
لغتنامه دهخدا
[ عَ مْ رْ ] (اِخ) ابن عدی. رجوع به آل نصر شود.
[ عَ مْ رْ ] (اِخ) ابن علاء. رجوع به ابوالعلاء شود.
[ عَ مْ رْ ] (اِخ) ابن عون واسطی. رجوع به ابوعثمان شود.
[ عَ مْ رْ ] (اِخ) ابن قمیئةبن ذریح. رجوع به عمرو بکری شود.
[ عَ مْ رْ ] (اِخ) ابن قیس بن زائدةبن اصم. مشهور به ابن ام مکتوم. از صحابیان شجاع بود. وی از بینایی محروم بود و در مکه اسلام آورد و پس از غزوهٔ بدر به مدینه مهاجرت کرد و با بلال حبشی برا ...
[ عَ مْ رْ ] (اِخ) ابن مجمع کوفی. رجوع به ابوالمنذر شود.
[ عَ مْ رْ ] (اِخ) ابن محمدبن سلام. رجوع به ابن الجعابی شود.
[ عَ مْ رْ ] (اِخ) ابن محمدبن غاز. رجوع به ابوحفص (عمرو...) شود.
[ عَ مْ رْ ] (اِخ) ابن محمد ناقد. رجوع به ابوعثمان شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.