که اش؛ که او را: حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو / کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است (حافظ: ۹۶).
فرهنگ فارسی عمید
[ کَ ] (اِ) بغل و ابط. (ناظم الاطباء). بغل. (برهان): چرا گفت نگرفتمش زیر کش چرا بر کمر کردمش پنجه بش.فردوسی. می به زیر کش و سجادهٔ زهدم بر دوش آه اگر خلق شوند آگه از این تزویرم.حافظ. - ...
لغتنامه دهخدا
[ کَ ] (ص) خوش. به معنی خوش و نیک باشد چنانکه گویند کش رفتار و کش گفتار یعنی خوش رفتار و خوش گفتار. (برهان). به معنی خوب و خوش است و کشی مرادف خوبی است. (آنندراج): کش، در چمن رسول بخر ...
[ کَ ] (اِ) بار. کرت. دفعه. مرتبه. نوبه. یک کش، یک بار. یک نوبت.
[ کَ / کِ ] (اِمص) بن مضارع فعل کشیدن. || (فعل امر) امر به کشیدن یعنی بکش. (برهان) (از آنندراج). دوم شخص مفرد از امر حاضر از کشیدن. (فرهنگ فارسی معین): ای عیسی بگذشته خوش از فلک آتش ا ...
[ کُ ] (ص) نر و نرینه. (ناظم الاطباء).
[ کَ ] (اِخ) نام شهری است از ماوراءالنهر نزدیک به نخشب و مشهور به سبز. گویند حکیم بن عطا که به مقنع اشتهار دارد مدت دو ماه هر شب ماهی از چاه سیام که در نواحی آن شهر است بیرون می آورد که چ ...
(~. مَ دَ)(مص ل.) (عا.)۱- از حد معمولی خود درازتر شدن چیزی.۲- طولانی شدن.
فرهنگ فارسی معین
[ کَ / کِ وَ دَ ] (مص مرکب) کشیدن. امتداد دادن. (یادداشت مؤلف). طولانی کردن. ممتد کردن. (یادداشت مؤلف). || کشدار کردن. بحالت کش آمدگی درآوردن. || منجر کردن. (یادداشت مؤلف).
[ کَ بُ دَ ] (اِخ) دهی است از دهستان قنوج بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، واقع در ۱۲۲هزارگزی جنوب باختری بمپور و سه هزارگزی جنوب راه مالرو قنوج برمشک. با ۱۰۰تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.