عاقرقرحا
معنی
[ قِ قَ ] (معرب، اِ) نباتی است که
در دمشق عود القرح خوانند و به یونانی
فوریون و به شیرازی اکر. و نیکوترین او آن
بود که تیز و محرق بود و زبان را به غایت
بسوزاند و فربه بود و طاهر و غلیظ و چون
بشکند اندرون وی سپید بود و آن بیخ
طرخون رومی است و گویند جبلی است و
طبیعت آن گرم و خشک بود در سیم و چون
سحق کنند و با زیت بر بدن مسح کنند عرق
براند و استرخاء اعضاء و مزاج را نافع بود و
منع تولد کزاز بکند و سده مصفاة بگشاید و
بلغم که در معده بود زائل کند و چون در دندان
گیرند درد دندان که از سردی بود ساکن گرداند
و چون با سرکه پزند و بدان مضمضه کنند
سودمند بود جهت درد دندان و موافق
اعضائی بود که سردی بر وی غلبه کرده باشد
و حس آن باطل شده باشد از حرکت و مفلوج
و مصروع را نافع بود. (از اختیارات بدیعی).
بیخ طرخون را عاقرقرحا گویند و باز در
صیدنه است که ارجانی گوید: عاقرقرحا گرم و
خشک است در سه درجه و درد دندان را که
مادهٔ آن از سردی بود رفع کند و دمیدگی دهان
را سود دارد چون از رطوبت باشد و اگر با
زیت سوده شود و پیش از نوبت بر اندامها
مالیده آید لرزه را که در تبهاء نوبت باشد دفع
کند. (از ترجمهٔ صیدنهٔ ابوریحان). و آن مقوی
باه مبرد و مسهل است. و رجوع به نزهة
القلوب و غیاث اللغات و تحفهٔ حکیم مؤمن و
اقرب الموارد شود.