[ ئُدْ دی ] (اِخ) ابن البیطار، ابومحمد عبداللََّه بن احمد النباتی العشاب المالقی معروف به ابن البیطار. رجوع به ابن بیطار و نیز رجوع به عبداللََّه... شود.
لغتنامه دهخدا
[ ئُدْ دی ] (اِخ) رجوع به ابن خروف ضیاءالدین ابوالحسن قیسی شود.
[ ئُدْ دی ] (اِخ) ابن صقر. معاصر شهاب الدین سهروردی. محدث است و در قرن ششم هجری می زیست. (عیون الانباء ج ۲ ص ۱۶۸).
[ ءُ د د ] (اِخ) ابن عبدالحمید. عبداللََّه بن محمد. رجوع به عبداللََّه بن محمد... شود.
[ ئُدْ دی ] (اِخ) اردوبادی، متخلص به شفیعی شارح معمیات حسین بن محمد شیرازی.
[ ئُدْ دی ] (اِخ) المارانی، ابوعمرو، عثمان بن عیسی بن درباس المارانی، الکردی. ضیاءالدین، در عصر خویش از اعلم شافعیین در فقه بود. نسبتش به بنی ماران مردج (نزدیک موصل) رسد. در اربل نشو و نما ...
[ ئُدْ دی ] (اِخ) برنی. رجوع به برنی شود.
[ ءُ د د ] (اِخ) (خواجه...) از بزرگان وقت خود و مزارش به تبریز بوده است. (نزهة القلوب چ اروپا ص ۷۸).
[ ءُ د د ] (اِخ) سراج (مولانا...). از اکابر کرمان و معاصر امیر تیمور گورگانی بوده است. (حبیب السیر ج ۳ ص ۱۷۸).
[ ءُ د د ] (اِخ) شیث بن ابراهیم بن محمد. رجوع به شیث شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.