=چوله
فرهنگ فارسی عمید
[ چَ / چُو ] (ص) خمیده. (فرهنگ اسدی) (جهانگیری) (اوبهی). خم و خمیده. (برهان). خمیده و کج. (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام). کج و خم و خمیده. (ناظم الاطباء). خمیده و کج که چوله هم گویند. ...
لغتنامه دهخدا
(اِ) در تداول عوام، بورشده. کسی که در بازی نوبتش گذشته است. (فرهنگ لغات عامیانه تألیف سیدمحمدعلی جمالزاده).
(اِخ) از قرای ناحیه رستم از نواحی فارس است. (جغرافیای مفصل غرب ایران ص ۲۸۹).
(اِخ) دهی است از دهستان گل تپه فیض اللََّه بیگی بخش مرکزی شهرستان سنقر. ۴۰۰ تن سکنه دارد. از چشمه و قنات و رودخانه آبیاری میشود. محصولش غلات، لبنیات، توتون و تنباکو است. (از فرهنگ جغرافیا ...
(اِ) سبزی مشهور هندی است که نان خورش سازند.
[ چُ بُ ] (اِخ) دهی است از دهستان اوباتو بخش دیواندرهٔ شهرستان سنندج. ۲۳۰ تن سکنه دارد. از رودخانه و چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات، حبوبات، لبنیات و توتون است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
[ چَ ] (اِخ) دهی است از دهستان نیکجه بخش مرکزی شهرستان سراب. ۴۵۲ تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
کج؛ خمیده؛ منحنی؛ کوله.
[ چَ / چُو لَ / لِ ] (ص) چول. خمیده و منحنی. (آنندراج) (انجمن آرا). خمیده و کج. (فرهنگ نظام). خمیده و منحنی و مایل. (ناظم الاطباء). کج و خمیده و منحنی. (یادداشت مؤلف). کج و کوله. معقرب. کج و ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.