خوردن مقدار کمی از چیزی برای پی بردن به مزۀ آن؛ اندکی از یک چیز خوردنی در دهان گذاشتن؛ مزه کردن.
فرهنگ فارسی عمید
[ چَ / چِ دَ ] (مص) اندک چیزی خوردن برای استعلام لذت و مزهٔ آن. (آنندراج). مزه کردن و احساس مزه و طعم نمودن. (ناظم الاطباء). از چیزی اندک خوردن. (فرهنگ نظام). امتحان کردن طعم و مزهٔ مأکولات ...
لغتنامه دهخدا
[ نَ مَ چَ / چِ دَ ] (مص مرکب) نمک چشه کردن. اندکی از غذا چشیدن : گر جوسنگی نمک خود چشی دامن از این بی نمکی درکشی.نظامی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.