[ بُ ] (اِ) چابق. تازیانه. (برهان) (غیاث از بهار عجم و سراج و سروری): اسپی است مرا ز سایهٔ خود به گریز دشت از عرق سستی او طوفان خیز یک گام به گام بسپرد گر به مثل شمشیر بود چابک و خنجر مهمی ...
لغتنامه دهخدا
زبردستی؛ مهارت.
فرهنگ فارسی عمید
[ بُ ] (حامص مرکب) تازیانه زنی. (ناظم الاطباء).
[ بُ خِ / خَ / خُ ] (ص مرکب) تیزگام.
[ بُ دَ ] (حامص مرکب) استادی. مهارت. چالاکی : به چابکدستی و استادکاری کنی در کار این قصر استواری. نظامی (خسرو و شیرین). از حکم تقدیر مقدران آسمانی و چابکدستی مهندسان لامکانی. (ترجمهٔ محاس ...
[ بُ رُ ] (نف مرکب) زودربا. ربایندهٔ چالاک و چابک : ستاننده چابک ربائی است زود که نتوان ستد باز هرچ آن ربود. اسدی.
[ بُ سَ ] (نف مرکب) شاعر خوش سخن. || ماهر در سخنوری. || خوش آواز: بیار ای سخنگوی چابک سرای بساط سخن را یکایک بجای. نظامی (شرفنامه).
[ بُ سَ / سُ ] (حامص مرکب) جلدی و چالاکی. مهارت در سواری و تربیت اسب. سوارکاری : گران جوشن و خود گردی گزین بچابک سواری ربودی ز زین. اسدی (گرشاسبنامه ص ۴۵). بدان نازک تنی و آبداری چو مرغ ...
(~.)۱- (حامص.) چالاکی، چستی.۲- (اِ.) اسب راهوار که اگر تازیانه بر او زنند راه را غلط نکند.
فرهنگ فارسی معین
تطبیقپذیری مؤثر و بههنگام در برابر اوضاع درحالتغییر که هم شامل انعطافپذیری میشود و هم واکنش [علوم نظامی]
واژههای مصوب فرهنگستان
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.