۱. نگهبان پیل. ۲. کسی که بر پشت پیل مینشیند و پیل را میراند: دوستی با پیلبانان یا مکن / یا طلب کن خانهای در خورد پیل (سعدی: ۱۸۴).
فرهنگ فارسی عمید
(اِ مرکب، ص مرکب) فیلبان. فیال. (دهار). آنکه بر سر فیل نشیند و با کجک او را براند. (منتهی الارب). نگهبان فیل. آنکه تعهد فیل کند. آنکه خدمت فیل کند. آنکه تیمار او دارد: چو خرطومهاشان بر آتش ...
لغتنامه دهخدا
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.