(اِخ) شیرو. شیرویه که به پدر عاق شد. (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از برهان) (از انجمن آرا). نام پادشاهی از پادشاهان ایران (قباد سوم) که پسر خسرو پرویز بود. (از فرهنگ لغات ولف). نام پسر ...
لغتنامه دهخدا
(اِخ) ابن رستم بن سرخاب بن قارن. از ملوک طبرستان. (از حبیب السیر چ سنگی ج ۲ ص ۳۴۶). رجوع به شیرو شود.
اسم: شیروی (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: širuy) (فارسی: شيروي) (انگلیسی: shiruy) معنی: شیرویه، شجاع و دلیر، ( = شیرویه )
فرهنگ واژگان اسمها
[ رو یَ / یِ ] (ص) شکوهمند و صاحب شأن و شوکت. || شجاع و دلیر. (از ناظم الاطباء) (از برهان). شجاع. (از غیاث).
[ رو یَ ] (اِخ) ابن شهریاربن شیرویه بن فناخسرو همدانی مکنی به ابوشجاع (متوفای ۵۰۹ هـ . ق.). صاحب الفردوس و او مورخ همدان بود. (از کشف الظنون). از علمای جغرافیاست و یاقوت از او بسیار نقل ...
[ رو یَ ] (اِخ) نام یک پهلوان ایرانی که پسر بیژن و نوهٔ گیو بود. (فرهنگ لغات ولف): نبیرهٔ سرافراز گیو دلیر جهانگیر شیرویه و اردشیر.فردوسی.
[ رو یَ ] (اِخ) شیرو. شیروی. نام پسر خسرو پرویز. پسر خسرو پرویز که پس از وی به سلطنت رسید (۶۲۸ م.). خسرو قصد داشت مردانشاه را جانشین خود گرداند، چون کواذ (غباد) ملقب به شیرویه که پسر خسر ...
اسم: شیرویه (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: širuye) (فارسی: شيرويه) (انگلیسی: shiruye) معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، شکوهمند، شجاع و دلیر، ( اَعلام ) ( در شاهنامه ) ) په ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.