میانجی، خواهشگر، بخشش خواه
فرهنگ واژههای سره
[ شَ ] (اِخ) مازندرانی. از رجال ایران در نیمهٔ اول قرن ۱۳ هجری بود. فتحعلی شاه صدارت خود را پس از حاجی ابراهیم بدو محول کرد. (فرهنگ فارسی معین).
لغتنامه دهخدا
[ شَ ] (اِخ) دهی است از دهستان اشکور پایین بخش رودسر شهرستان لاهیجان. سکنهٔ آن ۱۹۵ تن. آب آن از چشمه سار و محصول عمده غلات، بنشن، پشم، لبنیات و عسل است. اکثر سکنه در فصل زمستان برای تأیین ...
[ شَ ] (اِخ) دهی است از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان. سکنهٔ آن ۵۱۰ تن. آب از رودخانه و چشمه. محصول عمده برنج، غلات، توتون سیگار، صیفی، لبنیات. صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی ا ...
[ شَ ] (اِخ) دهی از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار. سکنهٔ آن ۱۷۶ تن. آب از قنات است. محصول عمده غلات و پنبه و زیره است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
[ شَ ] (اِخ) یا میرزا شفیعا هراتی. نام یکی از خوشنویسان خط شکسته. (ناظم الاطباء). دربارهٔ او و میرزا حسن از لحاظ خوشنویسی گفته اند: اثنان لا ثالث لهما. (از فهرست کتابخانهٔ سپهسالار ج ۲ ص ۶ ...
(تَ) [ ع. ] (مص م.) شفیع قرار دادن.
فرهنگ فارسی معین
میانجی
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.